دیروز کلی کار داشتم واسه همین نرسیدم پروژه کاری که داشتم رو انجام بدم مجبور شدم تا ساعت ١ نصفه شب بشینم بعدش خسته از کارو خواب آلود رفتم توی رختخواب و به ثانیه نرسید خوابم برد و همون موقع هم خواب دیدنم شروع شد بعد از چند دقیقه تماشا کردن خواب یدفعه صدای متین رو از دور و خیلی ضعیف شنیدم با خودم گفتم توی خواب من چی کار داره که .............صداش مثل جیغ بنفش شد اونقدر زیاد بود که سریع از خواب پریدم و بابا مرتضی هم مثل من از جاش پرید ما متین رو دیدیم که توی حال وایساده بود و تا می تونست جیغ می زد تنها چیزی که توی اون ثانیه به ذهنم رسید این جمله بود که به بابا مرتضی گفتم داد نزنیا ترسیده یواش برو پیشش، بعد که هنوز تو شوک بودم در حالی که خو...